- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
لب تـشنـگـان قـطـرۀ بـاران حـیدریم ساغـر بیـاورید که مهـمـان حـیـدریم تقـدیر را به زلف سیاهـش گره زدیم از این جهت هـمیشه پریشان حیدریم در راه عـشق قـبلِ رسیـدن به کربلا کشتی شکست خوردۀ طوفان «حیدریم« در این مسیر، عقل به جایی نمیرسد دیـوانه وار گـوش به فـرمان حیدریم یا کـافـریم کافـر هر چـیز غـیر از او یا مـؤمنـیـم و تازه مـسـلمان حـیدریم از بَخت و رَخت و دین و دِلِ خود گذشتهایم در سلک خویش بیسر و سامان حیدریم رنگـین شدست سفـرۀ ما با قناعـتـش پس ریزه خوار سفرۀ احسان حیدریم ما سـائـلان ساحـت سلطانیاش شدیم تا روز حشر دست به دامان حـیدریم
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
اوج اهداف نبوّت بیعلی بیفایده است بندگی جز با توسّل بر ولی بیفایده است روز و شب در سجده گویی: یا الهالعالمین در کنار آن نگویی یا علی بیفایده است اشهـد أنّ علی… را بر سر هر مـأذنه گر نمیگویی به آوای جلی بیفایده است منقـبتهای علی را بر همه باید رساند بهـر تـبلـیغ ولایت تـنـبلی بیفایده است سنّت احـمد تماماً دست اولاد عـلیست اجتهاد شافـعی و حـنـبلی بیفایده است بیولای مرتضی اصلا سراغ حج نرو چون به جا آری هزاران حج، ولی بیفایده است باطن بیمـرتـضی بـوی تعـفـن میدهد گرچه باشد ظاهر آن صیقلی بیفایده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
امشب شب عید است همه گل بفشانید خـود را به در بیت ولایـت بـرسـانـید انــوار الـهـی بـه فـضـا بـاد مـبــارک خورشید در آغـوش سحر باد مبارک در دست رضا قرص قمر باد مبارک الحـق که خـداونـد محـمّـد به علی داد عید است و گشودند ز رحمت در دیگر بر آل عـلـی داده خـدا گـوهـر دیـگـر این عبد خدا سید و مـولای عباد است در بـزمِ وجـود آمده جـود از کـرم او عـیـسی شده عیسای مسیـحـا ز دم او ای جـان هـمـه عـالـم و آدم به فـدایش حرزی که بُد از مادر او چون دُر مکنون بخشید ز لطف و کرم خویش به مأمون پیداست چو خورشید صفتهای خدایش والله قـسـم فـوق مـقـام است مـقـامـش پیـغـامـبـران یکـسـره خـوانـند امامش این ضامن خَلق این پسر ضامن آهوست ای اهل کرم را عطش چشمۀ جـودت سـرتـا به قـدم آیـۀ تـطـهـیـر وجـودت ما سائل و آقایی و لطف و کرم از توست ای عـلـم تو چون عـلـم خدا نامتـناهی در مـوسـم طـفـلـیت به توفـیـق الـهـی وقـت سخـنـت آمـده دانـش به تـلاطـم در مُـلـک خـدا مطـلـعالانوار شمائـید دسـت کــرم خـالــق دادار شــمـائـیــد والله قـسـم مهـر شمـا آب حیـات است بیمهر شما نخل عمل را ثمری نیست بیسوز شما سینۀ ما را شرری نیست ما مهـر شمـا را به دو عالـم نفروشیم پـیـداسـت در آئـیـنـۀ تو روی مـحـمّـد ریـحـانۀ ریـحـانـه ای و بـوی مـحـمّـد در چـشم رضا روی تو آئـیـنۀ احـمـد من قطره که افتاده به دامان یم توست هر سو که نهم روی دلم در حرم توست بیمهر تو «میثم» دهـنش باز نگردد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
در بغل امشب يكى قرص قمر دارد رضا بر زبـان شكـر خـداى دادگر دارد رضا بارگـاه زادۀ مـوسـى چـراغـان میشـود در حريمش جشن ميلاد پسر دارد رضا اِقتران مهر و مه گرديده امشب، يا مگر نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا بر امام هشتمين حق كرده فرزندى عطا زين پسر پيغام تبريك از پدر دارد رضا آمد آن يكتا دُر عـصمت كه بر ميلاد او تهنيت از حضرت خيرالبشر دارد رضا بر عقيمى آن كه بر فرزند موسى طعنه زد گو بيا امشب ببـين نور بصر دارد رضا در كنار مهـد او بنـشـسته بيدار و به لب ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا ذكر خواب از بهر او میگويد و گريان بود من نمى دانم چرا چشمان تر دارد رضا گاهى از اين موهبت شاد است و گاهى دل غمين چون كه از پايان كار او خبر دارد رضا خسرو از مداحى او میكند بس افـتخار گر بدين منصب مدامش مفتخر دارد رضا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
حق سیرتی به صورت انسان رسیده است آئـیـنـهدار جـلـوۀ یـزدان رسـیـده است از ماورای عـرصۀ جـولان جـبـرئـیل دیباچهای ز مظهر خوبان رسیده است وقتی كه پای صحبت عرش است و كبریا آذین كـنید خانه كه مهمان رسیده است سرزنـده میشود همه گلهای ارغوان عشقی لطیف تر ز بهاران رسیده است از آسمان نمایشِ رحمت چه دیدنیست الطافِ حق چو بارش باران رسیده است در مـدحت جـمـالِ سـرا پا خـدائـیاش سر رویِ دست، یوسف كنعان رسیده است از بسـكه دلـربـاسـت منـاجـاتهای او از رویِ شوقْ موسیِ عمران رسیده است ذكـر شـهـادتـیـن به لبهای كوچـكـش كودك ولی كمالِ مسلـمان رسیده است بابُ الـمـرادِ گـل پـسـر ثـامـن الحـجـج دُردانـۀ امـیـر خـراسـان رسـیـده است در بـیـن ازدحـام گـدا كـوچـه وا كـنـید نور دو چشم حضرت سلطان رسیده است ریحـانۀ بهـشـتی شـمـس الـشـموس شد خورشید زادهای زِ امامان رسیده است بـابـا كُـش اسـت نـاز عـلی اكـبـریِ او تـاج سـر تـمـام جـوانـان رسـیـده است مولَی الـكـریـم بـنـده نـوازی، گره گشا دلسوز سائلان و فـقـیران رسیده است عاشق كُشَ است لحن حـجـاز لـبانِ او تفسیرِ جامع هـمـهْ قُـرآن رسـیـده است مسكـینی و اسیر و زمین خوردهای بیا شأنِ نـزول سورۀ انـسـان رسیده است مجنون كه جایِ خود به تـمنای دیدنش لیلی به گـیـسوان پـریشان رسیده است زانو زده به پـیـشِ عـلـومش تمام عـلم عـلامـۀ هـمـیـشـۀ دوران رسـیده است تـضمـیـن شیـعـه بـودن ما با ولایـتـش احـیـا گر مـبـانی ایـمـان رسـیـده است دستش كه هیچ نام عظیمش گره گشاست صاحب لوای بخشش و احسان رسیده است بـا نـام او بـراتِ شـهـادت دهــد رضـا باب وصالِ جمله شهیدان رسیده است مُـهـر امـامت است مـیانِ دو شـانـهاش در ظلمت زمان، مَهِ تابان رسیده است چون مادرش مشخصۀ حق و باطل است میزانِ بینِ جنّت و نیـران رسیده است اربـابِ مـا مُــراد چـهــل سـالـۀ رضـا بـدرالمـنـیـر لـیـلۀ هجران رسیده است حـاجـت بـیـاوریـد كه بـابـا شـده رضا كوری چشم جمله حسودان رسیده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
ای قـمـر شـمـس ولایت جـواد ای گـهـر بـحـر عـنـایت جـواد حـجّـت حـق بـاب مـراد هـمـه نـجل عـلـی دسته گـل فـاطـمه بر همه خوبان جهان سروری محـمّـد اسـتّی و عـلی پـروری چشم رضا از همه سو سوی تو مـاه رجـب شـیـفـتـۀ روی تــو روی دل آرای تـو بَـدر رجـب لــیـلـۀ مـیـلاد تـو قــدر رجـب جود به خاک درت آرد سجود بسـتـه به جود تو تـمـام وجـود صورت تو بـاغ و بهـار رضا تـویی هـمه دار و نـدار رضـا حُـسـن تـو مـرآت خـداونـد تـو بـهـشـت بـابـا گـل لـبـخـنـد تـو بیخـردان طـعـنه دیگـر زدنـد بر پـدرت تـهـمـت ابـتـر زدنـد ولادت تـو کـوثـری دگـر بـود روشـنـی چـشـم و دل پدر بود نـور شد و نـور شد و نور شد چشم همه تـیـره دلان کور شد سـمند عـلـم و مـعـرفت رام تو گـره گـشـای عـالـمـی نــام تـو عـطر ریاحین جـنـان خاک تو روح رضـا در بــدن پـاک تـو بــاب تـــولاّی تـو بــاب خـــدا مصـحـف روی تو کـتـاب خدا عــقـل نـهـالـی ز دبـسـتـان تـو عـلم گـلـی رسته ز بُـسـتان تو بـیـن امـامـان ز عـطـای زیـاد تـویـی مـلـقّـب بـه امـام جــواد جز تو که حرز مادر خویش را بـه قــاتـل پــدر نــمـایـد عـطـا شبی که مأمون سـتمکار مست بُرد به قتل تو به شمشیر دست در دل تاریک شب ای جان پاک کرد تن پاک تو را چاک چاک صبح که آن بیخرد آمد به هوش گشت سراپا همه سوز و خروش گـفـت مرا قـتل رضا بس نبود کشتن نجـل مرتـضی بس نبود چگونه من در نظر خاص و عام شهـره شـوم به قـاتـل دو امـام قاصد مأمون به تحـیّر شـتافت در بـدن پاک تو زخـمی نیافت کرد سـراپـا به وجـودت نـظر دید ز گـل خوب تری خـوبـتر از رخ مأمون عرق شرم ریخت زمام اقـتدارش از هم گـسیخت از پی دیـدار تو بـشـتـافت بـاز گفت که ای مهر سپهر حجـاز جسم تو شد به تیغ من چاک چاک از چه کنون سالمی ای جان پاک گفت که از دعای زهراست این معجـز حـرز مـادر ماست این مـرا خـدای داورم حـفـظ کـرد به یُمن حرز مادرم حفـظ کرد شد خجل از کار خود آن رو سیاه گشت به پیش کرمت عذرخواه عفو از آن جرم و خطا کردیش خواست دعا را تو عطا کردیش جـود خـدائـیت چـههـا میکـنـد پیش خطا لطف و عطا میکند ای به فـدای تو و جودت جواد جود وجودش ز وجودت جواد تـو دست جـود خـالـق اکـبـری جـواد اهـل بـیـت پـیـغـمـبـری بحـر نـمـی از کرمت یا جـواد جـود گـدای حـرمـت یـا جـواد روی تو شمس الشّرف اهلبیت ای دُر نـاب صـدف اهـلـبـیـت کـودک نه ساله بُدی کز کـمال داده ای پاسخ به هزاران سؤال زاده اکــثـم ز دُر افــشــا نـیـت گـشـت یکی طفـل دبـسـتـانـیت مانده ز هر قیل و ز هر قال بود گـویی از آغـاز کر و لال بود لکنت نطقـش به لب افتاده بود گویی طفلی عـقـب افـتـاده بود از کف مأمون چو رها گشت باز ماهیکی گرفت و برگـشت باز تا بـبـرد ره به کـمال تو بـیـش فشرد ماهی را در دست خویش گـفت که ای نـور دل بوالحسن فاش بگو چیست کف دست من پاسـخ تو دوبـاره اعـجـاز کرد پـرده ز اسـرار دگـر بـاز کرد قصّه تـبـخـیـر و هـوا و شکار گـشت ز دُرج سـخـنت آشکار حـلـم ز رفـتـار شـمـا حـلم شد عـلـم ز گـفـتـار شـمـا عـلم شد مـعـادن حـکـمـت حـق شمائـید مسـاکـن رحـمـت حـق شمائـید شـمـا هـمـان ائـمـة الـدّعــائـیـد مــشـاعــل انــوارةُ الــهــدائـیـد جـلالـت خـدا نـشـان شـمـاست آیـۀ تـطـهـیـر به شـأن شماست کلامتان نور و عمل رحمت است معجزه و موعظه و حکمت است ارث نبّـوت رسول از شماست مجد و کرامت بتول از شماست طاعـت مـقـبـولـۀ حـق شمائـید رحـمت مـوصولۀ حق شـمائید شما امـامـان هـمـگـی جـوادیـد بـاب نـجـات و قــبـلـۀ مـرادیـد قرآن یک دم از شما جدا نیست هر آنکه بیشماست با خدا نیست «میثم» را بر درتان التجاست امیـد او به مَن اتـاکُـم نَـجـاست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
عشق تو خورده گره با جگر خیلیها بـارش رحمت تو خورده سر خیلیها حضرت شاه خراسان بخودش میبالد فـرق دارد پـسـرش بـا پـسـر خـیلیها گـره کـار هـمـه بــاز شـده بـا دسـتـت به تـو افـتـاده مـدیـنـه گـذر خـیـلـیهـا تو جـوادی و همه گرد شما میگردند با تو خالی شده است دور و بر خیلیها مدعـیهای فـقـاهـت به حـسد افـتـادند آمـدی ریـخـتـه شد بـال و پـر خیلیها کاظـمین تو به این گردن ما حق دارد جـور شـد در حـرم تو سـفـر خـیلیها از درت عشق جدا شور جدا میگیرم جـیره سال خـودم را ز شـما میگیرم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
عاشقـم عاشق نامی، منم و شوق امامی غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی دفزنان، خواند مدینه: طَلَعَ البَدرُ عَلَینا سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی شدهای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من بندۀ پیـر خرابات و عجب لطف مدامی آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی با تو، بیخود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی! بیتو چرخیدن بیعشق؛ چه احرام حرامی! پسر حیدری و خاتم جود است به دستت شود آزاد، نگاهـت اگر افـتد به غلامی عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده بردهای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟ من از آن روز که در بند تو هستم، شدم آزاد ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت دل تنگم چه کند؟ گر نکند بر تو سلامی ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بیشک که بر این سلسله نامش بشود حُسن ختامی نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش که خـروش قـلمم را، برسانم به قـیامی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
دهم ماه رجب، عیدِ جواد ابن رضاست عطر ریحانه ز ریحانه در امواج فضاست به رضا دسته گـلی کرده خداونـد عطا که گلستان وجود از نفسش روح فزاست این جواد است، جواد است، جواد است، جواد که همان بحر وسیع کرم و جود خداست خـط و خالش همه آیـات خـداوند مجـید طاق ابروش، همان قبلۀ ارباب دعاست نـه فقـط نـام محمد که ز سر تـا قـدمش خلق وخوی و شرف و قدرِ محمد پیداست روی نادیـده بـه رویش همه لبخند زنید رونمایش گـل لبخند عروس زهـراست ذرّهای بوده ز خورشید جمالش خورشید قطرهای خُرد ز دریای عطایش دریاست کرم از روز ازل سـائل کـوی کـرمش جود تا شام ابد بر در این خانه گداست جان مُرده شود از فـیض نگاهش زنده خاک قبرش بخدا بر دل بیمار، شفاست کـوثـر حـجـّت هـشـتم که ده مـاه رجب آفــتـاب رخ او قـلـب رضـا را آراست نام نـیکـوش محـمـد، لقـب اوست جواد تــقـیِ مـتـّـقـی و روح بـلـنـد تـقــواست هـشت دریای ولایت بُوَد اینـش گـوهر گوهری که سه دُرّ درج شرف را دریاست همچو قرآن محمد به سر دست علی ست جان عـالـم بـه فدایش که شبـیه باباست رخ رضا، حُسن رضا، خلق رضا، خوی رضا پای تا سر همه مرآت کمالات رضاست کـاظـمینش حرم امن الهی شب و روز حرمش کعبـۀ دل، قـبلۀ ارباب دعاست وسعـت مُلک خـدا دایرۀ رحمت اوست همه جا ملک خدا، جایی اگر نیست کجاست؟ پور اکثم چو به پیش سخنش گشت ذلیل مرگ خود را ز خدا زادۀ هارون میخواست در پی مـسـئـلـهای داد هـزاران پـاسـخ که علومش همه میراث رسول دو سراست طـفـل نـه سـالـه بـه کل عـلما فـائق شد این قبا جز بـه قـد آل عـلی نایـد راست وسعت هفت سپهر است بـه ظلِ علمش سایۀ او به سر مِهر و مه و ارض و سماست داد یک دم خـبر از سِرّ ضمیر مأمـون شاهدم قصۀ آن ماهی و ابر است و هواست آنـکه فرمود رضا من بـه فـدایت گردم چه بگویم به ثنایش به خدا فوق ثناست قـــصـۀ آمــدن و رفــتـن او در عـــالـم گر بـه تاریخ بـبـیـنـیـد شبـیه زهراست ای شما شیعـه اثـنی عـشـری فخر کنید همه گویید جواد ابن رضا رهبر ماست زان سبب در دو جهان اشرف مخلوقاتید که تولای علی مکـتب و آئـین شماست این ولایت که خدا کرده عطایت"میثم" گر به فردوس کنی روز جزا ناز رواست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
زِ فـهـمـم فـراتـر جـوادالائــمّـه هــزاران بـرابـر جـوادالائــمّـه زِ هر خـوب، بهـتر جوادالائمّه زِ هر بهـتری، سر، جوادالائمّه شَــهِ ذرّه پــرور جــوادالائــمّـه همه دُرّ و گـوهر جـوادالائــمّـه هـم اول هم آخـر جـوادالائــمّـه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه خـبـردار سازید هر چه گـدا را کـه بـایـد بـبـیـنـنـد آقــای مـا را ببینند در چهرهاش مصطفی را جمالِ عـلیبن موسی الرضا را بـبـیـنـنـد اعـجـاز دست خـدا را ببـیـنـند سیـمای مشکـل گـشا را بـه دامـانِ مـادر، جـوادالائــمّـه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه ارادت چه خوب است ابراز گردد بـبر نام او تا که اعـجـاز گردد خوشا نوکریهایمان ساز گردد هُویّت به این شکل احراز گردد به نامش اگـر صبح آغاز گردد زِ کارم هـزاران گره باز گردد دعـایـی کـند گـر جـوادالائــمّـه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه تو آن رنگ و بوی بهاری که مانده زِ شمس الشموس آن نگاری که مانده من و سیـنۀ بیقراری که مانده تو و بخششِ بیشماری که مانده به جز نوکری چیست کاری که مانده؟ به قربان این یادگاری که مانده زِ زهـرا و حیدر، جوادالائـمّـه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه جز این خانواده به کس دل ندادم که این خانه بوده است باب المرادم مـرا مـادرم نــوکـری داد یــادم بـرای غـلامـیِّ این خـانـه زادم به فـکـر زیـارت اگـر اوفـتـادم مقـیّـد به رفـتن زِ باب الجـوادم شفیع است به محشر جوادالائمّه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه زِ ماهِ رخـش نـور تابیده میشد طراوت به آفـاق پـاشیده میشد اگر شاخصِ جود سنجیده میشد شهِ کـشور جـود نامـیـده میشد گر از بخشش و جود پُرسیده میشد همه در امامـانِ ما دیـده میشد ولی بـیـشـتـر در جـوادالائــمّـه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه ازل تا ابـد از خـدایـش سلامش یَمِ عـلم، میبارد از هر کلامش زِ دست رضا ریخته مِی به جامش صفاتش هویداست از رویِ نامش کند ماه سجده به هر صبح و شامش نگـنجـد فـقـط ذرّهای از مقامش به هـفـتـاد منـبـر جـوادالائــمّـه ســلام خــدا بـر جــوادالائــمّـه دگـر روز آمـد، شبِ تـار رفـته دگر خواب از چـشم بیدار رفته دلـم هـر کجـا در پِـیِ یـار رفته نه یک بار و ده بار، صد بار رفته جـمـالش گـمـانم به کـرار رفته و در زُهد و تقواش انگار رفته به موسی بن جعـفر جوادالائـمّه ســلام خــدا بـر جــواد الائــمّـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میچکد آب عطش از جامۀ تـبـدار تو رو به زهرکج مدار افتاده کار و بار تو مانده دریـا سائل نهر لب خـشکـیدهات صد بیابان گریه دارد صورت گلنار تو یوسـفـانه بین چـاهی و نـمیداند کسی سکّه جز غربت ندارد گرمی بازار تو قطرهای مرداب لغوی رو به اقیانوس گفت او نفهمیده که باران هست جانبدار تو صفحۀ آئینهات از صورت نیلی پُراست روضه میخواند کسی پشت نگاه تار تو شأن نعـلـین شما مـخـروبۀ دنـیـا نـبود خـم شده زیـر مصیبت شانۀ دیـوار تو آیۀ تطهیر را اصلا چه کاری با شراب گرچه تعارف برنمیدارد به جز آزار تو تو امامت میکـنی حـتی برای شیـرها نقش های مرده هم گـفتند ما هم یار تو آسمانی و کفنها روی دوشت میبرند گریه میریزد زمین پشت سر دستار تو بعد تو خورشید هم چاک گریبان پاره کرد ذرّه ها ماندند مـاتم خـوان روزگار تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
هـزار شُکـر که بُـردیـم نـامِ هـادی را هـزار شُکـر که داریـم امامِ هـادی را هزار شُکر که دارد در این زمـانۀ پست لبـاسِ مـشـکـیِ مـا احـتـرامِ هـادی را سـلامِ مــا بـرسـانـیـد ای کـبــوتـرهــا که بـشـنـویم عـلـیک الـسلامِ هادی را چـقدر جلوه به جبـریل میرسد وقـتی خـطاب میکـنـد: آقـا، غـلامِ هـادی را بیا رویم که جـز سامـرا پـناهی نیست نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست بر آستان تو مـژگانِ ما که عادت کرد به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت کسی که رفت به این روضهها عبادت کرد همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند سبوی خویش پُر از چشمۀ سعادت کرد بـرای عـمـۀ سـادات در قـفـس رفـتـی و شیر عرض اردت به این سیادت کرد پـسر فـراقِ پـدر را چگـونه چاره کند روا بود که گـریـبـان امـام پـاره کـنـد تو را زِ خـانـۀ خـود با عـذاب آوردند تو را به گـوشـهای اما خـراب آوردند به روی خاک نشستی و شام را دیدی که عـمـههای تو را با طـنـاب آوردند یـتـیـمهـای گـرسـنـه به بند زنجـیـر و رسـیـد وقـتِ طـعـام و کـبـاب آوردنـد من از امام زمان شرم دارم از این خط که پیـشِ چـشمِ شما هم شـراب آوردند شراب بود ولی بر سـرت سنان نزدند به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
شکسته روضهات دل مقلب القلوب را گرفته رنگ چهرۀ تو حالت غروب را شکوه غربتت، شراره زد به قلب کائنات گریست دجله و فرات، گریست اهدنا الصراط عـزا گرفـتهاند پـای روضۀ تـو سالها برای سـر سلامتی به جـد تو غـزالها فـرازهای جامـعـه کـبـیره سوگـوار تو ببین سجـیة الکرم شده است بیقرار تو گمان کنم که فاطمه کنار تو نشسته است زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است فدای روی زرد تو، وجود غرق درد تو چـقدر آه میکـشد، کـنار جسم سرد تو زمان رنج وغصۀ تو خاتمه گرفته است چقدر روضۀ تو بوی فاطمه گرفته است دوشنبه بود لحـظۀ هجوم زهر برجگر دوشنبه بود و کوچهها، دوشنبه بود و میخ در دوشنبه قاتلت شده، دوشنبه بود خانه سوخت مغیره که نداشت شرم، قلاف و تازیانه سوخت مـصیـبتت دم مـرا به سمت آه میبـرد به پشت مرکبی تورا پـیاده راه میبرد تو را چگونه دست بسته باطناب میبرند؟ تو کوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟ چقدر زخم خوردهای، شبیه جُبّۀ حسین کـشانـدهای مرا دوباره زیر قـبۀ حسین هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست میان مقتلت سخن ز کودک رباب نیست هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد کنار پیکر تو گـریه بود و هـلهـله نبود میان مقـتل تو نام شمر و حـرمله نبود به صحن سینۀ تو چکمۀ سنان نمیرسد به پای بوسی لب تو خیزران نمی رسد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
خـورشـید سامـرا و کـریم جهان تویی ما را بـده پـنـاه، که کهـف امـان تـویی هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس گـم گـشـتهایم و مشـعـلۀ کـاروان تویی کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک مستی فـزای جان و دل عـاشـقان تویی جدت امام هشتم و سلطان دین رضاست جـدّ امـام عـصـر و ولـی زمـان تـویی با "جامعه کبیره" سلامـم شنـیـدنیست مهـمـان هر امام شـوم، میـزبـان تویی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
روضهات را چه بخوانیم چه نه غم داریم پشت هر واژه و هر قـافـیه مـاتم داریم شاعر سوگ علی بن محمد چه کم است مثل مـداح که در مجـلـس تو کـم داریم همۀ شهر به داغ تو علم بر دوش است شکر لله که هـنوز این همه پرچـم داریم زخم شمشیر عمیق است نه آنقدر که ما این همه زخم عـمیق از سـتم سـم داریم آه شش گوشه نشین! مثل حسینی چقدر بی جهت نیست که احساس محرم داریم به اَبی اَنت و اُمی ... بخدا کـافی نیست به موالاتکم ای عشق! که جان هم داریم نفس جامعهات بود که در مجلس اشک دم بـه مـا داد غـمـت را و دمـادم داریم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
شیعه را انفاسِ تو غرقِ سعادت میکند «جامعه»هر عاشقی را با ولایت میکند «جامعه» یعنی که مجموعِ زیارتنامهها ما که نه! صاحب زمان آن را قرائت میکند معـرفـت آمـوخـتم در مکـتبِ الـفاظِ تو نامِ زیـبـایِ تو دنـیـا را هـدایت میکـند واژهها در محضرت سر را فرود آوردهاند جملهها در پیشت احساسِ حقارت میکند «یا علی ابن محمّد» دهـمین آئـیـنه دار زیرِ چترِ مهرِ تو سائل سـیادت میکند زادۀ بابُ الحـوائج، جـانِ بابایت جـواد نـوکـرت دارد تـمّـنـایِ رفـاقت میکـند یک براتِ سامرا میچسبد ای ابنُ الکرم بار را بسته گـدا، قـصدِ زیارت میکند تا به کی دلواپسی تا کی خُماری؟ لطف کن با زبـان بـیزبـانی دل شـکـایت میکند کی رسم بر مرقدِ شش گوشهات در سامرا لطف و الطاف شما آخر عـنایت میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
مـن گـدای آسـتـان بــوس امـام هــادیـم منصب شاهانه دارم چون غـلام هادیم نام نیکویش نـقیّ و کـنـیۀ او بوالحسن روح کوثر او بود من مست جام هادیم نـوگـل باغ سـمـانـه در زمـانـه نامدار والـه اجـلال و مـفــتـون مـقـام هـادیـم عشق می ورزند بر او شیعیان اهلبیت من فـدای عـاشـقـان حـق مـرام هـادیم اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا خاکـسـار درگـه ذوالاحـتــرام هــادیـم از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات خونجـگـر از حـسرت و آه مدام هادیم مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب داغـدار از دل چو لعـل نـیـلـفـام هادیم ای کلامی بشنو از دلبند او صاحب زمان با فـغـان گـوید به فـکـر انـتـقـام هادیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
تا روی به کـشتی نجات آوردیم امیـد به سـاحـل نـجـات آوردیـم ✦✦✦✦✦✦
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
شهر مدیـنه غـرق شـادى بود آن شب آکـنـده از بـانـگ مـنـادى بود آن شب آن شب قلم، شمشیر خود را تیز میکرد پـیـمـانـه انـدیـشـه را لـبـریـز میکـرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
صحبت از عاشقی و عشق جگر میخواهد دم زدن از لب معشوق شِکر میخواهد بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن نظر حضرت حق، همّت پَر میخواهد به هـواخواهی از یـار، عـلـمدار شدن سینهای همچو ابالفضل سپر میخواهد
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
معلوم شد می از هیجان دور بوده است دور از لبت مكدر و مخمور بوده است ایـن آفــتــابِ در پـی تـحــقـیــق، آمــده در بُعـدِ نـاشـناخـتـهات كـور بوده است حتی تحـیـری كه بدست تو میشكـافت از جایگـاه حاجت خود دور بوده است مردی كه با لبش، دَمِ شمشیر را شكافت در پـنجـۀ مناظـره محـصور بوده است چشمان تو كه كشف شدند، آسمان نوشت خورشید هم شعاعی از انگور بوده است در سـســتـی مــداوم دار الـخــلافـههـا پلكت به حل مسئله مشهـور بوده است طوری زمین به جاذبه ات، خیره مانده بود انگار، محوِ آتشی از (طور) بوده است وقتی كه علم،صورت خود را در آب دید باور نداشت هـالهای از نور بوده است معـلـوم شد برای به معـراج خـوانـدنت هر شب هـزار آیـنه مـأمـور بوده است مـولا! قــلـم ســـوادِ ثـنـایـت نـداشــتــه! این شعر هم ز وصف تو معذور بوده است یك عمر، لب به نام تو وا كـردهام ولی از من هـمین مـقدمه، مقـدور بوده است
: امتیاز
|